پهپاد وحشتناک انتحاری صماد ساخت یمن
یمنیها در اوایل آغاز جنگ با عربستان در سال 2014 میلادی سلاح برای هدف قرار دادن خاک عربستان نداشتند .آنها تعداد محدودی موشک اسکاد و توچکا داشتند که بازمانده از زمان یمن متحد بود .موشکهای اسکاد و توچکا توان رسیدن به عمق خاک عربستان را نداشت با آنها تلاش کردند با کاهش وزن موشک اسکاد آن را به عمق خاک عربستان ببرند .ولی موشکها در مقابل سامانههای پدافند ضد بالستیک تاثیری نداشتند .با کمک ایران یمنیها موشکهای اسکاد را تغییر دادند که شامل تغییر در کلاهک و سیستم هدایت آنها بود تا سرعت و دقت انها افزایش یابد ، ولی باز تقریباً تمامی حملات توسط موشک های پاتریوت خنثی شد، به شکلی که به ندرت حمله موفق توسط موشکهای کلاس برکان که نسخه تغییر یافته اسکاد بی و سی بودند ثبت شد
مشکل اساسی یمنیها نه تنها این بود که تعداد محدودی موشک هر بار شلیک میکردند بلکه مشکل بزرگتر این بود که به دلیل فاصله زیاد تا عربستان زمان واکنش سامانههای پدافندی عربستان زیاد بود . عربستان دارای آواکس و سامانههای پیش اخطار مدرنی بود که موشکهای بالستیک یمنیها تا ارتفاع میگرفتند بلافاصله کشف و هشدارهای لازم به سامانههای پدافندی داده میشد
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » منتظر آقا ( پنج شنبه 102/8/25 :: ساعت 7:12 عصر )
معرفی انواع راکت های قسام ساخت حماس
نیرو های شبه نظامی فلسطینی از راکت های مختلی استفاده میکنند ولی پرتعداد ترین و اصلیترین راکت انها سری راکت های قسام است
از میانه دهه 1990 نیروهای حماس که در باریکه غزه قرار داشتند، تصمیم به ساخت راکتی برای هدف قرار دادن شهرکهای یهودی نشین در خاک اسرائیل گرفتند .پرتاب راکت به طرف شهرکهای یهودی نشین چیز جدیدی نبود حماس از میانه دهه 1980 از مناطق مختلف شامل جنوب لبنان بخشهایی از خاک سوریه و غزه دست به پرتاب راکتهای 107 میلیمتری مشهور مینی کاتیوشا میزد .
این راکتها توسط چند کشور تولید میشد و به دست آنها میرسید ولی مشکل اساسی این بود که راکتهای 107 میلیمتری سوخت جامد که حدود 8 کیلومتر برد داشتند از خارج غزه باید به آنجا میرسید و با در نظر گرفتن محاصره این منطقه توسط اسرائیل حماس و شاخه نظامی آن عزالدین قسام به فکر این افتادند که آنها دست به تولید راکتی بزنند که در داخل خود غزه بتوان آن را تولید کرد
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » منتظر آقا ( پنج شنبه 102/8/25 :: ساعت 7:8 عصر )
طراحی جنگندههای فوق پیشرفته جدید توسط متخصصان کشور با فقط70 میلیارد تومان خرجمدیرعامل سازمان صنایع هوایی نیروهای مسلح با اشاره به تولید جت آموزشی «یاسین» گفت: هماکنون در حال رفع سایر نیازهای جنگندهها و طراحی جنگندههای جدید و سایر هواپیماهایی هستیم که نیروی هوایی به آن نیاز دارند.
به گزارش گروه دفاعی امنیتی دفاعپرس، امیر سرتیپ «عبدالکریم بنیطرفی» مدیر عامل سازمان صنایع هوایی نیروهای مسلح صبح امروز در گفتوگو با برنامه تلویزیونی «سلام صبح بخیر» درباره ساخت جت آموزشی یاسین، اظهار داشت: در زمینه هواپیماهای ملخی آموزشی خودکفا هستیم و طی سالهای گذشته این نوع هواپیما ساخته شده است.
وی همچنین با اشاره به پرواز جت آموزشی یاسین و تعداد مورد نیاز آن برای آموزش خلبانی، افزود: نیروی هوایی در حال بررسی نیازمندی خود درباره جت یاسین است، اما معمولاً سه یا چهار اسکادران نیاز داریم که هر اسکادران شامل 16 فروند است.
بنی طرفی عنوان کرد: این هواپیما هماکنون فقط کارکرد آموزشی دارد، اما در آینده با تکمیل آن میتواند مجهز به بمب و موشک و بعنوان یک هواپیمای پشتیبانی نزدیک استفاده شود.
مدیرعامل سازمان صنایع هوایی نیروهای مسلح تصریح کرد: یکی از مشکلات ما تهیه موتور این هواپیما بود و خیلی تلاش کردیم تا موتور را از یک کشور خارجی تهیه کنیم، اما موتور را به ما ندادند و الحمدالله موتور اوج [که در کشور تولید شده است] به تولید انبوه رسید و در این هواپیما مورد استفاده قرار گرفت.
وی در خصوص جمع نشدن چرخهای جت آموزشی یاسین پس از برخاستن از زمین، گفت: این جزو استانداردهای همه کشورهایی است که هواپیما طراحی میکنند؛ بنابراین در پروازهای اول اصلاً چرخ هواپیما را جمع نمیکنند و در همه دنیا و 10 کشوری که هواپیما طراحی میکنند، این کار انجام میشود.
امیر بنی طرفی در خصوص مسائل مطرح شده در خصوص رنگ جت آموزشی یاسین، خاطرنشان کرد: این نوع رنگی که روی هواپیمای یاسین قرار دارد، پرایمر یعنی رنگ اولیه نام دارد. ما بعد از هر پروازی هواپیما را با ایکسرِی بررسی و دانه دانه پرچهای روی هواپیما را ارزیابی میکنیم و این رنگ کمک میکند تا بهتر بدنه هواپیما را بررسی کنیم و یک استاندارد در همه دنیاست.
مدیرعامل سازمان صنایع هوایی نیروهای مسلح در خصوص هزینههای ساخت هواپیمای جت آموزشی یاسین، گفت: در نمونههای اولیه معمولاً هزینه بسیار بالاست و در نمونههای بعدی و تولید انبوه، ارزانتر میشود. برای این هواپیما تا الان چیزی حدود 70 میلیارد تومان هزینه کردهایم؛ البته خیلی تلاش کردیم که هزینههای آن را کاهش دهیم، اما به خاطر شرایط کشور، هزینه تأمین قطعات بالا بود.
وی با بیان اینکه حتماً به هواپیمای مافوق صوت نیاز داریم که طراحی خودمان باشد، گفت: ما هماکنون در حال رفع سایر نیازهای جنگندهها و طراحی جنگندههای جدید و سایر هواپیماهایی هستیم که نیروی هوایی به آن نیاز دارند.
امیر بنی طرفی عنوان کرد: ساخت هواپیما برابر نقشه راهی است که ما ترسیم کردهایم و این نقشه راهی است که در کل صنعت دفاعی مصوب شده و همه اینها در راستای این نقشه راه ارائه میشود و اینگونه نیست که یک سلیقه یا کار فیالبداههای انجام شده باشد، بلکه این کار ادامه خواهد داشت.
جوان فوتبالیست یک پیام جهانی و الهی را از روی سینهاش ارسال کرد
به گزارش گروه دفاعی امنیتی دفاعپرس، سردار سرلشکر «حسین سلامی» فرمانده کل سپاه پاسداران شامگاه پنجشنبه در جمع پاسداران کهگیلویه و بویراحمد، اظهار داشت: این کلام که اطاعت از رهبری تنها راه نجات کشور است، حقیقت بوده و این کلام الهی و واقعیت است و شعار نیست.
سرلشکر سلامی گفت: من این جوان فوتبالیست را ستایش می کنم که این شجاعت را داشت یک پیام الهی و جهانی را از روی سینه اش ارسال کرد که اطلاعت از رهبری تنها راه نجات کشور است.
سلامی گفت: عالمان بزرگ، راسخان دین و اولیاء بزرگ الهی، سفینه های نجاتند و تا وقتی از این نعمت بهره مندیم، به این مملکت هیچ آسیبی نمی رسد.
وی گفت: نعمت رهبری برای دشمن یک حسرت و آه است و آمریکا میگوید بزرگ ترین ضعف ما، نداشتن یک رهبر روحانی است. می گوید ما قدرت داریم، اما رهبر و تدییر نداریم و ما به واسطه نداشتن رهبر شکست می خوریم.
سرلشکر سلامی تصریح کرد: اسلام عنصر دیگری است که به ما روح می دهد، هدف و قدرت می دهد، وقتی ما مرگ در راه خدا را آغاز زندگی بدانیم، در هیچ صحنه ای عقب نمی نشینیم. ایمان وقتی ظهور پیدا می کند، دشمن عقب می نشیند و معنویت که رهبر معظم انقلاب اسلامی به عنوان گوهر درونی سپاه بر آن تاکید می کند، برای همین است.
وی تاکید کرد: باید ایمانمان را قوی کنیم، با خدا مرتبط باشیم و به مردم نیز توجه کنیم.
فرمانده کل سپاه پاسداران اظهار کرد: مردم قائده قدرت ما هستد. رهبری قائمه نظام ماست، استوانه محکم و وسیع که تمامیت نظام به آن متکی است، مردم و قائده این نظامند.
وی افزود: وقتی این قائمه و قاعده به هم مرتبط می شوند، هیچ قدرتی قادر به شکست دادن ملت نیست.
سرلشکر سلامی با بیان اینکه خداوند دستان دشمنان ما را بست، مرزهای آنان را متوقف کرد، قلبهایشان را از تپش انداخت، اظهار کرد: آنها می خواستند دلهای ما و قدرت عکس العمل را از ما بگیرند، تا ما واکنش نشان ندهیم و بر ما غلبه کنند.
وی افزود: آنگاه خداوند راه ها را بست، دستهایشان را بست، ذهنهایشان را بست، زبانشان را قفل کرد و نتوانستند تعقل کنند و هرگاه چنین شد، بدانید حق با این طرف است.
سرلشکر سلامی بازخوانی ایام الله را آیینه آینده ما دانست و گفت: خداوند برای ما کافی است. عمل می کنیم، دشمن متوقف می شود، می ماند و می بینیم خداوند چگونه راه را بر دشمنان ما بسته است.
فرمانده کل سپاه گفت: دشمنانی که ما با آنها درگیریم، در طول تاریخ به این قدرت و سیطره نبودند و آنها بیش از نیمی از قدرت نظامی عالم را در اختیار دارند. وقتی باهم جمع می شوند، تقریبا 60 درصد کل قدرت نظامی عالم در اختیار آنهاست و نزدیک 50 درصد اقتصاد تمام عالم را دارند.
وی ادامه داد: وقتی با هم ائتلاف می کنند و به هم پیوند می خورند، بیش از 60 درصد سیطره سیاسی عالم در اختیار آنهاست و در حوزه فرهنگ و فضای مجازی نیز به ظاهر غلبه با آنهاست و چیزی کم ندارند، اما نمی توانند تصمیم بگیرند.
فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خاطرنشان کرد: ابزارها در پس ذهن های مرعوب متوقف می شود، زیرا هرچقدر دشمن بزرگ باشد، خدا می گوید، کوچک است. اگر همه اینها جمع شوند (رئیس جمهور آمریکا، فرانسه، انگلیس و دیگران) قادر به آفرینش پشه ای نیستند.
سرلکشر سلامی گفت: کفار نمی توانند بر شما سبقت بگیرند و رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز تاکید داشتند که همه استعداد ممکن را برای مواجه های بزرگ با دشمنانی که به ظاهر بزرگند به صحنه بیاوریم. البته نباید دشمن را کوچک شمرد و ما اینکار را نمی کنیم، اما خود را در مقابل دشمن کوچک نمی شماریم، چون به خداوند متصلیم.
وی گفت: قطره وقتی به دریای بی انتها می پیوندد، همان خصوصیت را پیدا می کند و لشکر اسلام تمام ناشدنی است.
فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خاطرنشان کرد: این جنگ که امروز همه جانبه جریان دارد، در میدان اقتصاد، عرصه فرهنگ، سیاست، عملیات روانی و جنبه های اجتماعی برای چنین جنگی این ملت آنقدر بزرگ شده است، که حتی آن را حس نمی کند.
سرلشکر سلامی با بیان اینکه در یک جنگ بزرگ و بی مثال در تاریخ معاصر قرار داریم، بیان کرد: در هیچ جای تاریخ نمی توانید بیابید که همه جای جهان قدرتمند علیه یک ملت بسیج شده باشند و آن ملت بایستند و پیش برود و آسیب نبیند، این فقط به برکت ایمان الهی است.
وی ابراز داشت: ما پاسداران، این حقیقت را با ایمان قلب بپذریم و با قلبهایمان از انقلابمان دفاع کنیم و تا وقتی ایمان داریم، به خدا تکیه می کنیم و هیچ کسی را شریک خدا در اعمالمان نمیدانیم و نیتی جز رضای خداوند نداریم، ما بر هر دشمن غالبیم و این را حقایق میدان می گویند. حقیقت ایمان عامل اصلی توفیقات است.
سرلشکر سلامی با اشاره به اینکه امروز قوی تر از دشمنانمان هستیم، بیان کرد: قوی بودن تنها به داشتن قدرت نیست و کسی قوی است که قدرت اعمال قدرت را داشته باشد و نه فقط قدرت داشته باشد.
وی افزود: دشمنان ما قدرت دارند، اما توانایی بکارگیری آن را ندارند.
فرمانده کل سپاه گفت: ما هم قدرت داریم، هم اراده بکارگیری و خداوند موهبت هایی که به هیچکس نداده را به ما داده است؛ این موهبت نعمتی بی نظیر و تجلی مهر خداوند بر مومنان است.
با استراتژی جنگ ترکیبی 5 لایه عالی دشمن ملعون را شکست دادیم
مراسم بزرگداشت شهدا فرصت عالی برای تجدید بیعت با آرمانهای آن عزیزان
به گزارش گروه دفاعی امنیتی دفاعپرس ، امیر عزیز نصیرزاده فرمانده نیروی هوایی ارتش خطاب به یادواره 9 شهید خلبان و 284 شهید ارتش در شهرستان ملایر، پیامی صادر کرد.
متن پیام بدین شرح ذیل است:
بسم الله الرحمن الرحیم
«مِنَ المومِنینَ رِجالُ صَدَقوا ما عاهَدوا اللهَ عَلیهِ فَمِنهُم مَن قَضی نَحبَهُ وَ مِنهُم مَن یَنتَظِرُ وَ ما بَدَّلوا تَبدیلا»
پس از ثنا و درود بی پایان به ساحت حضرت ولی عصر ارواحنا فداه و سلام و درود به روح ناظر منادی عزتخواهی و آزادگی در تاریخ معاصر، حضرت امام راحل رضوان ا... تعالی علیه و روندگان راه طریقت عاشورایی او و اقتدا کنندگان به سلوک سفینه النجاه و سرور و سالار شهیدان، یاد و خاطره بیش از 1100 شهید خوشنام، 2100 جانباز عزیز و 119 آزاده سربلند خطه دلاورپرور ملایر را گرامی میدارم.
اگرچه به دلیل شرکت در مراسم تحلیف و دانش آموختگی دانشجویان دانشگاههای افسری ارتش جمهوری اسلامی ایران در محضر فرماندهی معظم کل قوا (مد ظله العالی)، توفیق تشرف در مراسم پر فیض گرامیداشت شهدای عزیز را نیافتم، با عرض تسلیت درگذشت عاالم ربانی آیتالله لطیفی گنبدی به حوزههای علمیه همدان و ملایر و دلباختگان مکتب امام جعفر صادق (ع)، فروتنانه مراتب اخلاص و سپاسگزاری خود را از دستاندرکاران شریف برگزاری کنگره شهدای ارتش جمهوری اسلامی ایران در آن شهرستان اعلام میدارم.
سالهای دفاع مقدس به تعبیر رهبر بصیر و فرزانه انقلاب، گنجینه بیپایانی است که زنده نگهداشتن خاطرات آن بویژه یاد و خاطره بشیران فجر رهایی و شهیدان کبریایی، اجر و منزلتی کمتر از شهادت نخواهد داشت.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » منتظر آقا ( پنج شنبه 98/8/9 :: ساعت 2:28 عصر )
ماجرای 13 تن ایرانی آزاده که در یک روز با هم به شهادت رسیدند 16 آذر سال 94 روزی عجیب در تقویم مدافعان حرم ایرانی در سوریه است، روزی که 13 پرستوی مدافع حرم زینب (س) در سرزمین حلب، آسمانی شدند.
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، محرم سال 1394 درگیری سختی بین رزمندگان اسلام و نیروهای تکفیری وهابی در سوریه در گرفت. عملیاتی با هدف بازپس گیری مناطق اشغال شده اطراف حلب و ضربه به نیروهای تکفیری وهابی که همزمان با ایام محرم آغاز شد. مناطق جنوبی و شرقی حلب محل اصلی درگیری ها بود. در طی عملیات نیروهای مقاومت شهدای زیادی را تقدیم اسلام کردند. از این بین در روز 16 آذرماه 13 تن از نیروهای ایرانی که از شهرهای مختلف برای دفاع از حرم آل الله به سوریه رفته بودند در جریان این عملیات به شهادت رسیدند که مختصری از زندگینامه و سرگذشت این شهدا در ادامه آمده است.
شهید عبدالرحیم فیروزآبادی متولد 1364 اولین شهید مدافع حرم شهرستان نکا است. او عضو سپاه پاسداران بود و در گردان صابرین لشکر عملیاتی 25 کربلا خدمت می کرد که در 16 آذرماه 94 حین ماموریت مستشاری توسط تروریست های تکفیری به شهادت رسید. پیکر مطهر این شهید روز 28 صفر همزمان با رحلت رسول گرامی اسلامی بر دستان مردم نکا تشییع و در گلزار شهدای روستای آبلو به خاک سپرده شد.
شهید روح الله صحرایی متولد 24دی ماه سال 1362 در آمل بود. پس از گذراندن دوران تحصیل در مدرسه با وجود معافیت از سربازی به دلیل ماه ها حضور پدرش در جبهه های دفاع مقدس با علاقه به خدمت سربازی در ارتش رفت. سال 1386 با پیگیری بسیار وارد سپاه پاسداران شد. سپس فوق دیپلم را در رشته تربیت بدنی و لیسانس حقوق را از دانشگاه فرهنگ هنر آمل گرفت. سال 89 با همسرش ازدواج کرد و حاصل این ازدواج 2 فرزند پسر به نام های محمد رسول و محمد جواد شد که فرزند دوم او شش ماه پس از شهادت پدر به دنیا آمد.
او در طول دوران خدمتش در سپاه پاسداران بارها به ماموریت های مختلف از جمله درگیری با اشرار و گروهک ها در شمالغرب کشور اعزام شد. پس از بازگشت از ماموریت پیرانشهر بود که داوطلب رفتن به سوریه شد. روح الله 16 آذرماه سال 94 به همراه سه همرزم دیگر خود شهیدان محرمعلی مرادخانی، عبدالله فیروزآبادی و مصطفی شیخ الاسلامی در حلب سوریه به شهادت رسید.
شهید مدافع حرم محرمعلی مرادخانی متولد سال 1345 و اهل شهرستان تنکابن استان مازندران بود. وی به عنوان نیروی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در صحنه هشت سال دفاع مقدس حاضر شد و در این راه بارها از ناحیه صورت و پا دچار مجروحیت شد. پس از جنگ تحمیلی همچنان در سپاه پاسداران خدمت کرد، مدتی در ستاد مشترک نیروی قرارگاه امام حسین (ع) در تهران به عنوان کارشناس نظامی مشغول شد. پس از آن وی به عنوان مسئول عملیات تیپ سوم لشکر 25 کربلای مازندران منصوب شد و بلافاصله پس از بازنشستگی زمانی که تکفیری ها حرم عمه سادات را نشانه رفته بودند به جمع مدافعان حرم پیوست. وی 16 آذرماه سال 94 در نبرد با تکفیری ها از ناحیه پشت سر هدف تیر قناصه قرار گرفت و در حالی که زانو زده بود و سر به سجـده گذاشته بود، به شهادت رسید.
«مصطفی شیخ الاسلامی» متولد 22 دی ماه سال 64 در شهر چالوس بود. تحصیلاتش را در تا مقطع فوق لیسانس در رشته مهندسی برق ادامه داد و در کنار تحصیل به ورزش مشغول شد. او در رشته کشتی و جودو دارای مقام های استانی و کشوری بود. شیخ الاسلامی در سال 91 به سپاه پاسداران پیوست و در سال 1394 نیز برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) داوطلب حضور در سوریه شد تا اینکه در 16 آذرماه سال 94 در یک عملیات سنگین در شهر حلب به دست نیروهای تکفیری وهابی داعش به شهادت رسید.
«شهید مهدی قاضی خانی» یکی از شهدای مدافع حرم استان تهران از شهرستان قرچک است که طی عملیات مستشاری در سوریه در 16 آذر سال 94 به شهادت رسید و شهادتش با شهادت امام رضا (ع) مصادف شد. مراسم تشییع پیکر مطهر شهید مهدی قاضی خانی مدافع حرم حضرت زینب (س) در قرچک برگزار شد و در مزار شهدای امامزاده بی بی زبیده خاکسپاری شد. از شهید قاضی خانی 2 پسر به نامهای محمد متین و محمد یاسین و یک دختر به نام نهال به یادگار مانده است.
شهید مدافع حرم «سجاد مرادی» متولد 28 دی ماه سال 61 در روستایی از توابع شهر بلداجی بروجن استان چهارمحال و بختیاری است. در بهمن ماه سال 1381 لباس سبز پاسداری را به تن کرد و به خدمت در این نهاد انقلابی مشغول شد. وی پس از گذراندن دوره نظامی در تهران وارد لشکر عملیاتی 14 امام حسین (ع) شد. سال 1390 با حمله ضد انقلاب و گروهک پژاک به کردستان عازم این شهر شد. سال 1384 با دختری از بستگاه خود ازدواج کرد. سجاد آبان ماه سال 1394 عازم جبهه های نبرد شد و در 16 آذرماه در منطقه خلصه حلب در اثر اصابت موشک عناصر کتائب ثوار الشام و برخورد ترکش به پشت سر به شهادت رسید.
«شهید حبیب روحی چوکامی» ششمین شهید مدافع حرم گیلان است که روز دوشنبه 1616 آذر 1396، حین انجام مأموریتهای مستشاری در حلب سوریه به شهادت رسید. از این شهید مدافع حرم 33 ساله سه فرزند به یادگار مانده است. پیکر مطهر شهید حبیب روحی چوکامی در گلزار شهدای چوکام به خاک سپرده شد.
«احمد قاسمیکرانی» متولد دوم اردبیهشت سال 69 در شهرستان فارسان است. قاسمی از سال 1387 تا اوایل سال 1393 در رشته مهندسی مکانیک گرایش سیالات دانشگاه آزاد اسلامی واحد مجلسی ره استان اصفهان مشغول به تحصیل شد و به مدت چهار سال مسوولیت نیروی انسانی بسیج حوزه بسیج دانشجویی شهید باکری ناحیه شهرستان مبارکه را برعهده گرفت. احمد پس از معرفی از گردان فتح به تیپ پانزده تکاوری امام حسن مجتبی(ع) در بهبهان رفت و آموزش های تخصصی لازم را با مسوولیت آرپی چی زن زیر نظر مربیان و تکاوران نیروی زمینی سپاه گذراند و در سحرگاه 25 آبان ماه سال 94 داوطلبانه به سوریه اعزام شد و سرانجام در 16 آذرماه همان سال به شهادت رسید.
شهید «سید مجتبی ابوالقاسمی» متولد سال 1360 در دزفول بود که برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) از شر تکفیری ها خود را به سوریه رساند و در 16 آذرماه سال 94 در حلب سوریه به شهادت رسید. وی فرمانده بسیجی گردان بیت المقدس سپاه دزفول بود که داوطلبانه عازم سوریه شد.
«مرتضی زارع» سال 64 در اسلامآباد اصفهان و در خانواده ای با چهار خواهر و یک برادر متولد شد. در سال 1392 در رشته مدیریت دولتی دانشگاه پیام نور دولت بازی مدل لباس السا آباد پذیرفته شد و در زمان شهادت، دانشجوی این دانشگاه بود. او در 17 ربیع الاول سال 92 شمسی مقارن با تولد حضرت محمد(ص) ازدواج کرد. شهید مرتضی زارع در 16 آذر ماه سال 1394 در عملیات مستشاری در سوریه به دست گروه تروریستی تکفیری داعش به درجه شهادت نائل آمد. «احسان فتحی چم خانی» 12 اردیبهشت 1369 در شهرستان بهبهان به دنیا آمد. پدرش شکرالله نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. 26 آبان 1392 با عضویت رسمی در سپاه پاسداران مشغول به خدمت شد. دانشجوی ترم اول رشته تربیت بدنی بود و همزمان با روز دانشجو؛ 16 آذر 1394 در دفاع از حرم بانوی مقاومت، حضرت زینب کبری(س) در حلب، با آتش مزدوران سعودی و پیروان اسلام آمریکایی شهدِ شیرین شهادت را چشید و میهمان سفره ی اباعبدالله الحسین(ع) شد.
پیکر مطهر احسان فتحی چم خانی در شهرستان بهبهان تشییع و در گلزار شهدای این شهرستان در کنار مزار برادر شهیدش بارونی فتحی چم خانی که در عملیات رمضان (تیرماه 1361) به شهادت رسیده بود به خاک سپرده شد.
شهید مدافع حرم «سید اصغر فاطمی تبار» متولد سال 13264 در امیدیه خوزستان است. او تنها چند ماه پس از ازدواج برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) به سوریه رفت و در 16 آذرماه سال 94 به شهادت رسید.
پاسدار شهید «سیدیحیی براتی» در سال 49 در محله احمدآباد متولد شد. سال 1373 وارد سپاه پاسداران شد و تا سال ها در این نهاد انقلابی خدمت کرد. وی دومین شهید شهر «درچه» شهررستان خمینی شهر اصفهان است که آذرماه سال 94 در روستای خلصه در استان حلب سوریه بر اثر انفجار تانک و اصابت ترکش بر پیکرش به شهادت رسید.
گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: گفتن از خانوادهای که با آغاز جنگ تحمیلی تمام مردانش راهی جنگ شدند آسان نیست. هر کدام از مردان خانواده «شیرزادیان» رشادتهای بزرگی از خود در جنگ نشان دادند. برای آشنایی بیشتر با این خانواده پای سخنان «عذرا گل افشان» مادر، «ناصر شیرزادیان» برادر و «فاطمه شیرزادیان» خواهر شهید علی شیرزادیان فرمانده ضد زره ذوالفقار نشستیم تا از روزهایی بگویند که تمام اعضای خانواده درگیر جنگ بودند.
مردی در خانه نمانده بود
مادر شهید: همسر و فرزندانم در فعالیتهای انقلابی حضور فعال داشتند. با اوجگیری تظاهرات من و دیگر فرزندانم هم همراهشان شدیم. آنها در تظاهرات 17 شهریور 57 حضور داشتند.
جنگ که شروع شد، ساک سه پسرم را بستم و آنها را به جبهه فرستادم. احمد 11 ساله بود که با تغییر شناسنامهاش راهی شد. خواهرش به او میگفت: «فکر کردی که در جنگ میخواهی چه کار کنی؟» احمد جواب داد: «هر کاری که از عهدهام برآید، انجام میدهم حتی واکس زدن کفشهای رزمندگان». مدتی بعد همسرم هم به آنها ملحق شد. پنج پسر داشتم که چهار تن از آنها در جنگ بودند. به جز پسر 8 سالهام، مرد دیگری در خانه نداشتیم.
تمام دوران جنگ یکی از فرزندان یا همسرم مجروح بودند. هر لحظه آماده بودیم که خبر مجروحیت یکی از آنها را اعلام کنند.
نام همرزم شهیدش را برای پسرش انتخاب کرد
مادر شهید: زمانی که علی به جبهه اعزام شد، یک لباس بسیجی بر تن داشت که برایش بزرگ بود. بچهها به او میخندیدند و میگفتند که میخواهی چطور بجنگی، اما علی بیش از باقی بچهها در جبهه ماند و در نهایت به شهادت رسید. دیگر برادرانش هم جانباز شدهاند.
علی کارهایش مخفی بود. در دوران حیاتش ما نمیدانستیم که او فرمانده است. سال 60 برایش دختری انتخاب کردم و ازدواج کرد. او دوستی داشت به نام محمدتقی بیده که به شهادت رسید. پس از شهادت او، نام فرزندش را محمدتقی گذاشت. همسرش برای فرزند دومشان باردار بود که علی برگه اعزام را به خانهاش آورد. همسرش برگه را گرفت و گفت: من دیگر راضی نیستم که بروی. علی به او گفته بود: «شما میخواهی فرزندت ناقص به دنیا بیاید یا برایش اتفاقی بیافتد؟» همسرش جواب منفی داده بود. علی ادامه داده بود: «پس برگه اعزامم را بده.» همسرش پذیرفت و علی اعزام شد.
علی بارها مجروح شد. پیش از عملیات بیت المقدس به شدت مجروح شده بود تا آنجایی که میخواستند دستش را قطع کنند، اما یک پزشک دستش را به شکمش بخیه زد.
پدرم پیشقدم فعالیتهای انقلابی بود
برادر شهید: ما در زمان پیش از انقلاب، در میدان شهدا (فعلی) زندگی میکردیم. آن زمان علامه نوری قطب حرکت انقلابی در منطقه بود. پدرم در تمام فعالیتهای انقلابی و جنگ پیش قدم بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی من و برادرانم در کمیته واقع در خیابان خراسان فعال بودیم. ایست بازرسی شبانه میرفتیم و شبها تا صبح گشت میزدیم.
جنگ که شروع شد من به اتفاق برادرانم مهدی و علی برای اعزام ثبت نام کردیم. دوره آموزشیمان را با شهید چمران گذراندیم و خیلی زود راهی مناطق عملیاتی شدیم. پدرم هم مدتی بعد از ما به منطقه آمد و تا عملیات مرصاد حضور داشت.
حضور دو برادر در عملیات بیت المقدس
برادر شهید: حاج علی به جهت اینکه در بیمارستان بستری بود، نتوانست خودش را به عملیات بیت المقدس برساند. من و مهدی در این عملیات شرکت کردیم. من مجروح شدم و به عقب بازگشتم. عملیات رو به اتمام بود که مهدی ناپدید شد. حاج علی وقتی خبر را شنید همراه با چند تن از اعضای خانواده به منطقه رفتند. تمام بیمارستانها و سردخانهها را دنبالش گشتند نامش در هیچ لیستی نبود. همسر مهدی در آن زمان باردار بود و ما میترسیدیم که این خبر ناگوار را به او بدهیم. سرانجام او را در حالی که دست و صورتش باند پیچی شده بود، در بیمارستان نمازی شیراز پیدا کردیم.
ابتکارات در جنگ/ شهید همت الگوی علی بود
برادر شهید: در زمان جنگ امکانات کمی داشتیم. حتی خمپاره هم نداشتیم. مهدی تراشکار بود. علی به او سفارش کرده بود که سریهای خمپاره را تولید کند. موشک تاو سکو نداشت، علی این سکوها را طراحی کرده بود. من نه به عنوان برادر علی بلکه به عنوان یک رزمنده میگویم که علی فرمانده شجاعی بود. او شهید همت را الگوی خودش قرار داده بود. برخی از فرماندهان از عقبه امور را هدایت میکردند، اما علی همیشه در معرض خطر و خط مقدم بود. در عملیات کربلای 5 رزمندگان به اصرار او را عقب میکشند، اما باز هم مراحل پایانی عملیات به منطقه برمیگردد.
مسئولیتپذیری عامل شهادت شد
برادر شهید: یکی از ماشینهای حامل خمپاره مورد اصابت دشمن قرار گرفت. علی برای نجات مهمات وارد ماشین شد، اما بر اثر انفجار ماشین و مهمات، علی مجروح و به شهادت رسید.
من وقتی از عملیات کربلای 5 برگشتم، خبر شهادت علی را شنیدم. سپس برادرها جمع شدیم و به خانه رفتیم تا خبر را به مادر و همسرم بدهیم. پدرم برای آرام کردن خانواده بسیار تاثیرگذار بود. علی گفته بود که در مراسم تشییع و خاکسپاری من گریه نکنید. تمام اعضای خانواده در جمع خوددار بودند که اگر دشمنی در جمع هست خوشحال نشود. ما در خفا برای از دست دادن علی گریه میکردیم.
محمدتقی و فرشته با خاطرات پدرشان بزرگ شدند
برادر شهید: محمدتقی سه ساله و فرشته سه ماهه بود که پدرشان به شهادت رسید. بزرگتر که شدند مادرم با بیان خاطرات از پدرشان آنها را آرام میکرد. فرزندان برادرم با خاطرات پدرشان بزرگ شدند. از آنجایی که خانواده ما انقلابی است، هرگز این بحث در خانه پیش نیامد که بچهها بگویند چرا پدرمان به جبهه رفت و شهید شد.
گاهی در اجتماع اشتباهی رخ میداد و یا از نام شهدا سواستفاده میشد و برخی مردم آن را به پای خانواده شهدا مینوشتند. اما ما مردم خوبی داریم و به خانواده شهدا احترام میگذارند.
مردم جانباز را بیمار صرع اشتباه میگرفتند
برادر شهید: مادرم وقتی ما را به جبهه میفرستاد توقع بازگشت هیچ کدام یک از ما را نداشت. ما در جنگ علاوه بر شهید، چند جانباز هم داشتیم، اما هرگز انتظاری از کشور و مردم نداریم.
شوهر خواهرم «حسن برنا» نیز در عملیاتهای مختلف حضور داشت. او در عملیات مهران از ناحیه سر ترکش خورده و حافظهاش را از دست داده بود. به خاطر ترکشی که بر سرش داشت، گاهی در خیابان بیهوش میشد. مردم او را با بیمار صرع اشتباه میگرفتند و پول رویش میریختند. وقتی به هوش میآمد از دیدن این صحنه ناراحت میشد. او با داشتن درصد جانبازی 70 درصد، سال 94 به شهادت رسید.
بچهها را به جنوب میبردیم تا پدرانشان را ببیند
خواهر شهید: زمانی که امام (ره) فرمودند که حضور در جبهه وظیفه شرعی است، تمام مردان خانه به جبهه رفتند. من مسئول خرید خانه شده بودم. همسران برادرانم با صبوری برخورد میکردند و هیچ کدام نمیگفتند ما از این امر ناراحتیم، اما فرزندانشان بی قراری پدرشان را میکردند. گاهی برادرانم دیر به دیر به خانه میآمدند. دو مرتبه با ماشین خانوادههای برادرانم را به جنوب بردیم تا پدرانشان را ببیند. یک شب منزل امام جمعه نقده مهمان بودیم. همسر من هم همراه با برادرانم به جبهه اعزام میشد و 25 درصد جانبازی دارد.
برادرم احمد 11 ساله بود که به جبهه اعزام شد. یک مرتبه موج انفجار او را گرفت و یک ترکش هم به سرش اصابت کرد. ترکش جمجمهاش را شکست. سالهاست که به خاطر این مجروحیت دردهای زیادی را متحمل میشود.
نبرد تن به تن تا پای جان برای آزادی شهر خون، خرمشهر فرمانده گردان یکم تکاوران دریایی مستقر در شهر خرمشهر میگوید: 103 نفر از نیروهایم در خرمشهر به شهادت رسیدند که از این نفرات تعدادی در آغوش خودم شهید شدند، دشمن بیهدف همه جا را میزد و تقریبا شهر را از دست داده بودیم.
گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: بدون شک کسی نمی تواند منکر رشادت های مردان بزرگی شود که مرزهای دلاوری را جابجا کردند، تکاوران نیروی دریایی ارتش نخستین رزمندگانی بودند که در زمان اشغال خونین شهر با قایق و حتی برخی با شنا کردن وارد خرمشهر شدند و دشمن را پس از حدود 19 ماه به عقبنشینی وادار کردند و انتقام آن همه خونی که در این شهر ریخته شده بود را به خوبی گرفتند، تکاوران ارتش، دریا دلانی بودند که با کمترین امکانات به نبرد بعثیهای تا دندان مسلح رفتند، یکی از چهرههایی که عملکرد یگان تحت فرماندهیاش بسیار سرنوشت ساز و حیاتی بود، ناخدا «هوشنگ صمدی» فرمانده گردان یکم تکاوران دریایی مستقر در شهر خرمشهر بود که از اسطوره های دفاع مقدس نیز از او یاد می شود، وی در گفت وگو با دفاع پرس، در مورد خاطرات خود از آن روزگاران می گوید که از نظر شما مخاطبان می گذرد؛
روزهای اول جنگ
من از همان ابتدای جنگ یعنی اول مهر 1359 ساعت پنج و نیم وارد آبادان و از آنجا وارد خرمشهر شدم با 700 نفر تکاور کماندوی نیروی دریایی ارتش، ساعت یازده و نیم به خرمشهر وارد شدیم و همه در جای خودشان مستقر شدند. درآنجا صحنه های دلخراشی را مشاهده می کردم؛ آتش بر سر مردم بی دفاع و بی خبر از همه جا می بارید، برخی می خواستند از شهر بروند اما نمی توانستند چون زندگی شان را باید جا می گذاشتند و می رفتند، پناهگاهی نبود، من نیز به عنوان فرمانده مسئولیت 700 نیرو را بر عهده داشتم و وظیفه ام دفاع از خرمشهر بود. مورد دیگری که خیلی ناراحتم می کرد این بود مردم را در وضعیت بدی می دیدم، می خواستم به آنها کمک کنم تا از شهر خارج شوند اما زمان کافی وجود نداشت.
هیچ تیری از تفنگ خارج نشود، مگر آنکه به هدف بخورد
آن روزها، روزهای تلخی از زندگی من بود، با چشمان خودم میدیدم که عراقیها خرمشهر را گرفته و هر لحظه به ما نزدیکتر میشوند و کاری هم از دست من برنمیآید. دشمن از چند طرف شهر را زیر انواع آتش گرفته بود و همه جا را میکوبید. بیهدف همه جا را میزدند و تقریبا شهر را از دست داده بودیم و فقط بر خیابان ساحلی تسلط داشتیم اما آنجا هم زیر فشار شدید آتش دشمن بود. دائم با ستاد عملیات تماس میگرفتم و نیرو درخواست میکردم و آنها هم دائم وعده رسیدن نیرو میدادند و خبری هم نمیشد. چند روزی می شد که مهمات به اندازه کافی نداشتیم. فرمانداری و پل خرمشهر در معرض آتش مستقیم نیروهای بعثی بود و به دلیل آتش مدام دشمن روی پل، هیچ ماشینی جرأت نمیکرد از پل عبور کند. پشتیبانی از ما قطع شده بود. به تکاوران تأکید کرده بودم که در مصرف مهمات صرفهجویی کنند. بارها به بچهها می گفتم: هیچ تیری از تفنگتان خارج نشود، مگر آنکه به هدف بخورد.
هرجا دشمن بود ما هم بودیم
بسیاری از مردم در حال فرار بودند، به یاد دارم زنی را دیدم که دست فرزندانش را گرفته بود و با یک بقچه روی سر و پای برهنه داشت به سرعت از شهر خارج می شد، آتش دشمن یک لحظه قطع نمی شد و لحظات بسیار سختی بود.
با وجود اینکه شهر در آتش می سوخت و در تخریب کامل به سر می برد، ولی ما باید تصمیمات عملیاتی می گرفتیم، حالا ما وارد شهر و جنگ شده ایم، فرمان آمد که باید به شلمچه بروید، یک واحد به شلمچه اعزام کردیم. بلافاصله دستور آمد دشمن از یک مسیر دیگر به سمت شما می آید. درگیری ها از همان ساعت های اولیه شروع شد و توان واحد پرسنلی من آنقدر نبود که بتوانم تمام دور تا دور خرمشهر را سنگر بزنم و از این شهر دفاع کنم. برای این کار حداقل یک لشکر لازم بود و من یک گردان در اختیار داشتم با تعدادی از نیروهای مردمی و دیگر نیروهای متفرقه که کار بسیار سخت بود.
ما به عنوان نظامی باید از خرمشهر دفاع می کردیم و نباید دست رو دست می گذاشتیم، و فرماندهان باید جمع می شدیم و تصمیم می گرفتیم، درنهایت به این نتیجه رسیدیم که عملیات ما باید چریکی باشد و یک دفاع متحرک داشته باشیم و در واقع هیچ جانیستیم و همه جا هستیم، هرجا دشمن بود ما هم بودیم. وقتی از بعثی ها اسیر می گرفتیم از آنها می پرسیدیم که شما فکر می کردید تعداد ما چقدر است در پاسخ می گفتند حداقل دو لشکر تکاور دارید.
جنگ تن به تن در شهر
جو خاصی حاکم بود، لحظه به لحظه بر تعداد زخمیها و شهدای ما افزوده میشد. از نیروی دشمن هم تعداد زیادی به دست نیروهای مردمی و تکاورهای ارتش کشته و زخمی شدند. در برخی جاها جنگ تن به تن رخ می داد. به دلیل حجم آتش شدید پشتیبانی دشمن تخلیه زخمیها و شهدا، همچنین پشتیبانی از نیروهای مقاومت که در سطح شهر پراکنده بودند، مقدر نبود. البته با همه آنها از طریق بیسیم در تماس بودم.
دشمن ناچار شد دستور تخلیه تانکهایش را از برخی خیابانهای خرمشهر صادر کند
اوج درگیری در خیابان 40 متری بود که نیروی زرهی دشمن میکوشید با تانکهای خود آنجا را تصرف و پاکسازی کند. درآن روز عراقیها یک تیپ زرهی به تیپهای هجومی به خرمشهر اضافه کردند. که تیپ 6 زرهی بود و فشار را مضاعف کرد تا با تصرف فرمانداری و تسلط بر پل خرمشهر - آبادان، کار را یکسره کند. میدان فرمانداری خرمشهر و پل خرمشهر به آبادان در تهدید کامل بود. تانک در شهر قدرت مانور چندانی ندارد و میتوان زود آن را از کار انداخت. بنابراین، شکارچیان تانک، به شکار تانکهای عراقی پرداختند و چندین تانک را از کار انداختند. یکبار در 40 متری خودم یک تانک را دیدم و به یکی از تیمهای دو نفره شکار تانک گفتم که آن را بزند. یکی از آنها که جوان بود به دقت نشانه گرفت و تانک را زد و منفجر کرد. از شادی به هوا پریدم. جوان را که از نیروهای مردمی بود در آغوش گرفتم و بوسیدم، خیلی خوشحال شدم. اگر درست یادم باشد همان روز بچههای ما تعداد 9 تانک و 10 تا 12 نفربر را با آرپیجی زدند و منفجر کردند. بنابراین، دشمن ناچار شد دستور تخلیه تانکهایش را از برخی خیابانهای خرمشهر صادر کند.
رودررو شدن با دوعراقی
درمهرماه 59 در یکی از خیابان خرمشهر من با یکی از افسرانم در حال گذر بودیم، از چند روز قبلتر دستور دادم که تمامی افراد برای جنگ تن به تن آماده باشند و سرنیزه ها سر تفنگ بزنند، اسلحه (ژ3 ) دست ما بود و من نیز به همراه 4 نفر دیگر از تیم اسکورت در حال حرکت بودیم، به همه سپرده بودم که لحظه ها صدم ثانیه است، هر آن ممکن است با دشمن رو به شوید آمادگی کامل را داشته باشید و اکثر نیروهایم نیز جوان و زیر 30 سال بودند که تمامی آنها از نظر جسمی در آمادگی کامل به سر می بردند، در حال حرکت بودیم که نبش یکی از خیابان ها با عراقی ها رو به رو شدیم، دو عراقی درشت هیکل ناگهان جلوی ما سبز شدند و من همان لحظه گفتم:بزنید! و دیگر نفهمیدم چه شد که ناگهان هر دو عراقی توسط نیروهای ما با سرنیزه اسلحه زمین گیر شدند. خدا درآن شرایط خیلی به ما کمک کرد.
نقش پررنگ زنان در دفاع از میهن
به یاد دارم که در آن زمان و بحبوحه جنگ، سر این قضیه چالش داشتم که دختران جوان و زنانی که درخواست داشتند که آموزش ببینند و با ما به جنگ بیایند من صراحتا با آنها مخالفت می کردم و به آنها پیشنهاد می دادم به مسجد جامع بروند و برای ما غذا درست کنند و زخمی هایمان را درمان کنند. در آن شرایط کمک تدارکاتی لازم داشتیم و خوشبختانه بانوان نیز این کار را به خوبی انجام می دادند، در 34 روزی که خرمشهر بودم با توجه به اینکه در هر گروهانم یک آشپزخانه صحرایی بود، ما این آشپز خانه ها را استفاده نکردیم. غذای ما از مسجد جامع و از خانه های مردم تامین می شد و مسجد جامع خرمشهر به نوعی نقش ستاد عملیات را داشت و نمی توان نقش شهید جهان آرا را نادیده گرفت او یک مدیر قوی بود.
لحظات سخت فرمانده
103 نفر از نیروهایم در خرمشهر به شهادت رسیدند که از این نفرات تعدادی در بغل خودم شهید شدند و لحظات بسیار سختی بود، در «فاو» اسکورت پشت سر من بود و من با دوربین داشتم شهر فاو را دیدبانی می کردم پشت سر ما یک برکه آب بود یک خمپاره به آن برکه اصابت کرد، من همینطور که دوربین در دستانم بود صدای ترکش را شنیدم وقتی برگشتم ناگهان صدایی شنیدم که گفت:آخ! برگشتم دیدم جوانی که در تیم اسکورتم بود بر روی زمین افتاده و دستم را گرفتم به کمرش دیدم بدنش دو تکه شده و فقط یک بار چشمانش را باز و بسته کرد و سپس در بغلم شهید شد. خودم نیز آسیب دیدم.
عملکرد ارتش راببینید
برخی فکر می کنند که ارتش با آغاز جنگ تحمیلی و اشغال خرمشهر، در برابر دشمن غافلگیر شد. بنده می خواهم بگویم، نه تنها ارتش غافلگیر نشد بلکه بسیار هم عالی عمل کرد. برای اثبات این سخن شما کافی است وضعیت ارتش ما و ارتش عراق را قبل از آغاز جنگ روی کاغذ بیاورید و ببینید آنها چه داشتند و ما چه داشته ایم و امکانات آنها را با ما بسنجید و به نتیجه برسید.
زمانی که انقلاب شد ارتش در وضعیتی قرار گرفت که از همه جا به آن ضربه وارد کردند. سوالی که اینجا قابل مطرح کردن است این است که چرا برخی مسئولین در اوایل پیروزی انقلاب تصمیم گرفتند سربازی را از دو سال به یک سال کاهش دهند؟ آیا برای اینکه سرباز خانه ها خالی شود؟ پشت این تصمیم واقعا چه هدفی بود؟ تضعیف ارتش؟ چرا آمدند گفتند هر کسی می تواند در منطقه بومی خود خدمت کند؟ من که فرمانده تانک هستم و رسته ام زرهی است و در لشکر 92 اهواز خدمت می کنم حالا می خواهم بروم اردبیل زادگاه خودم، آیا در اردبیل برای تخصص من جا هست؟ آیا به جای من آدم متخصص در لشکر 92 زرهی آمده؟ جواب این است، خیر. دو لشکر مکانیزه زرهی از جاده شلمچه به سمت خرمشهر می آمد و طرحش این بود روز اول خرمشهر را تصرف کند، فاصله شلمچه تا خرمشهر 16 کیلومتر است و این واحد باید حداکثر یک ساعت یا دوساعته می رسید، نه نیرویی و نه مانعی مقابلش بود و به راحتی می توانست به خرمشهر برسد، چه اتفاقی افتاد که 34 روز با مشکل رو به رو شدند؟ چه کسانی جلوی آنها را گرفتند؟
روز آزادسازی خرمشهر
ما در اوایل جنگ دیدیم که در ورودی خرمشهر تابلو زده اند که جمعیت این شهر 36 میلیون است، اولش تعجب کردم و بعد دیدم که درست نوشته است مردم آنقدربه پشتیبانی ارتش آمدند که به خودم گفتم همه ایران در خرمشهر جمع شده اند و همین هم بود، از همه اقشار آمده بودند که شامل کاسب، کارگر،معلم، دانشجو و پزشک و... می شد، در واقع همه برای دفاع از میهن خودشان آمده بودند، رزمندگان با قدرت کامل با سه قرارگاه بزرگ و هرکدام در حد یک سپاه عملیات بیت المقدس را آغاز کردند، من در داخل یکی از این قرارگاه ها در ضلع جنوبی به سمت کارون فعالیت می کردم. اول خرداد سال 61 یگانها که از شمال خرمشهربرای تصرف شهر حرکت کرده بودند وقتی به نزدیکی خرمشهر رسیدند، شهر در محاصره کامل قرار گرفت، عراق در داخل خاکریزی به نام خرمشهر محبوس بود، یا باید کشته می شدند یا اسیر و یا از یک جایی فرار می کردند، رزمندگان ما تمام اطراف خرمشهر را محاصره کرده بودند و یک مسیری رابرای فرار باز گذاشته بودندتا بعثی ها زیاد مقاومت نکنند و پا به فرار بگذارند، در سوی دیگر نیز اول خرداد تعداد زیادی از نیروهایمان ازآب گذشتند و تعدادی با قایق از کارون عبور کردند و تعدادی با شنا دور از چشم من فرمانده، برای اینکه زودتر به جلو بروند حرکت کردند، به آنها مجوز نداده بودم که جلوتر بروند اما آنها طاقت نیاوردند و به پیش رفتند تا سنگرها و محل تجمع تجهیزات عراقی راشناسایی کنند تا برای حمله آماده باشیم.
ورود به خرمشهر
ورود به خرمشهر لحظه به لحظه اش خاطره انگیز است، روز سوم خرداد تکاوران وقتی وارد خرمشهر شدند، گویی که روز اول و دوم وارد شده بودند نتوانستیم جلوی آنها را بگیریم. در هر لحظه وقتی وارد خاک خونین شهر می شدیم می دیدیم که یکی سجده می کرد دیگری از فرط خوشحالی گریه می کرد. رزمنده ها همدیگر را بغل می کردند و فضای شور انگیزی شده بود. ای کاش ما اجازه داشتیم دوربین همراه خود ببریم تا این لحظات را ثبت کنیم و اگر من آن لحظاتی که دیدم را ثبت می کردم می توانستیم بهترین فیلم ها را بر اساس این تصاویر بسازیم.
اگر عکسی هم از آن لحظات منتشر شده است، برای این است که برخی از نیروها با دوربین های شخصی و یواشکی دور از چشم من گرفته اند چرا که اگر من می دیدم سخت با آنها برخورد می کردم، در آن لحظات و شرایط حساس کار ما زیاد بود و تمام تمرکزمان بر روی پیروز شدنمان بود و حق نداشتیم به چیز دیگری فکر کنیم،حتی عکاسی و فیلمبرداری.
یاوند عباسی گفت: بیشترین تحریمها در طول دوران دفاع مقدس در حوزه دفاعی بود؛ اما امروزه بیشترین پیشرفت را در همین حوزه داشتهایم که مهمترین دلایل آن، مدیریت جهادی و اقتصاد مقاومتی است.
دفاع مقدس: روایت زندگی سردار شهید "خلیل حسن بیگی"
عاشق موتور بود. بعد از یکی دو سال کار کردن و پس انداز یک موتور قرمز دسته دوم خرید. با آن موتور کارهای عجیب و غریبی میکرد، دوستانش بهش میگفتند "خلیل موتوری". جنگ که شروع شد، خانهاش شد جبهه. همهی مناطق را میشناخت، رزمندهها و دوستان قدیمیش دیگر به او لقب "کتاب کهنه جنگ" داده بودند...
« بسم الله الرحمن الرحیم »
نوجوان که بود بهش می گفتند "خلیل موتوری". خیلی به موتور سواری علاقه داشت. بعد از یکی دو سال کار کردن و پس انداز موفق شد یک موتور قرمز دست دوم بخرد. خواهرش میگوید: روزی پدر بعد از مدتها به خانه آمده بود. دور هم نشسته بودیم و صحبت می کردیم که کسی خبر آورد: «خلیل با موتور رفته بالای درخت!»پدر و مادر مثل اسپند از جا پریدند و خود را به محل ماجرا رساندند. وقتی به آنجا رسیدند، دیدند که خلیل موتور را با طناب به بالای درخت کشیده و آن را از دو طرف به شاخه بزرگ درخت آویزان کرده و با یکی از دوستانش سوار بر موتور روشن، میان زمین و آسمان می خندد و گاز می دهد. پدر هر چه خواست کار اشتباه و خطرناک خلیل را با تحکم و اخم در چهره به او بفهماند، از این کار بدیع پسر خنده اش گرفته بود و فقط پرسید: «چرا این کار را کرده ای؟» و او پاسخ داد: «می خواستم ببینم پرواز در میان آسمان و زمین چه لذتی دارد؟».
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » منتظر آقا ( یکشنبه 96/12/13 :: ساعت 8:58 عصر )
تحلیل اسلامی: هیئتِ امام حسینِ سکولار ما نداریم !
همزمان با نزدیک شدن به ایام عزاداری سید و سالار شهیدان عالم، مناسب دانستیم تا سخنان راه گشای حضرت امام خامنه ای را که سال گذشته در دیدار با اعضای هیئت رزمندگان داشتند، منتشر کنیم تا انشاالله هیئات مذهبی با سرلوحه قرار دادن این چراغ راه، هیئات را انشاالله پرشورتر و پرشعورتر برگزار نمایند...
« بسم الله الرحمن الرحیم »
هیئت رزمندگان یک پدیدهى مبارکى است؛ نَفْس اینکه رزمندگان ما هیئت عزادارى تشکیل بدهند - محور و نقطهى ثقل اصلى هم عزادارى عاشورا است؛ بقیّهاى که فرمودید، اینها حواشى لازم و خوبى است، امّا آن نقطهى ثقل، احیاى عاشورا، زنده نگهداشتن عاشورا و عمقیابى ژرفاى حادثهى عاشورا است - چیز بسیار مبارک و مهمّى است.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » منتظر آقا ( یکشنبه 96/12/13 :: ساعت 8:53 عصر )
پهپاد وحشتناک انتحاری صماد ساخت یمن
معرفی انواع راکت های قسام ساخت حماس
طراحی جنگندههای فوق پیشرفته جدید توسط متخصصان کشور با فقط70 میلی
با استراتژی جنگ ترکیبی 5 لایه عالی دشمن ملعون را شکست دادیم
مراسم بزرگداشت شهدا فرصت عالی برای تجدید بیعت با آرمانهای آن عزی
ماجرای 13 تن ایرانی آزاده که در یک روز با هم به شهادت رسیدند
زمان دفاع مقدس مردی در خانهمان نمانده بود، همه رفت بودند جبهه
نبرد تن به تن تا پای جان برای آزادی شهر خون، خرمشهر
دفاع مقدس: روایت زندگی سردار شهید \خلیل حسن بیگی\
تحلیل اسلامی: هیئتِ امام حسینِ سکولار ما نداریم !
تنها دو قدم تا رضایت امام زمان (عج) بازی جراحی روح
جدید پرسش و پاسخ از علامه کورانی در مورد مهدویت و ظهور
ظهور سفیانی در شام نزدیک است+سند جدید
[عناوین آرشیوشده]